کد مطلب:298584 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

بهترین شوهر


صاحب كشف الغمه به سند خود از امیرالمومنین (ع) روایت می كند كه رسول خدا (ص) از آن روز دیگر تا روز چهارم به دیدن فاطمه (ع) نیامد و چون روز چهارم شد به خانه ی وی آمد- و پس از محبت و ملاطفت بسیاری كه نسبت به آن دو انجام داد، به علی (ع) دستور داد از اتاق بیرون رود و با فاطمه خلوت كرد و از او


پرسید: دخترم حالت چطور است و شوهرت را چگونه یافتی؟

فاطمه پاسخ داد: پدر جان بهترین شوهر است جز آنكه زنان قریش كه به دیدن من می آیند به من طعن زده و می گویند: رسول خدا تو را به مرد فقیری كه دستش از مال دنیا تهی است شوهر داده است؟

پیغمبر (ص) فاطمه را دلداری داد و فرمود: دخترم نه پدر تو فقیر است و نه شوهرت.

دخترم! خزینه های زمین را از طلا و نقره به من عرضه كردند ولی من نعمتهای آخرت را كه در پیشگاه پروردگار است بر مال دنیا ترجیح دادم.

دخترم! به خدا سوگند من كمال خیرخواهی را درباره ی تو انجام داده ام، زیرا شوهری برای تو انتخاب كردم كه از دیگران زودتر اسلام آورده و علم و دانشش از همگان بیشتر و حلم و بردباریش از دیگران زیادتر است.

دختركم خدای عزوجل از میان تمام مردان دو مرد را برگزید كه یكی پدر تو و دیگری همسر توست، دخترم! شوهر تو خوب شوهری است، نافرمانیش نكنی.

سپس صدای علی زده و چون وارد اتاق شد سفارش فاطمه را بدو كرد، و فرمود: نسبت به همسرت مهربان باش و با او مدارا كن و براستی فاطمه پاره ی تن من است، و هر چه او را متألم و ناراحت سازد مرا ناراحت و متألم ساخته است و هر چه او را خوشحال و مسرور سازد مرا خوشحال كرده، من اكنون شما را به خدا می سپارم و با شما خداحافظی می كنم.

علی (ع) دنبال حدیث فرمود: به خدا سوگند از آن روز به بعد تا فاطمه زنده بود كاری نكردم كه او را به خشم درآورد و بر هیچ كاری او را مجبور ننمودم، و او نیز هیچ گاه مرا به خشم نیاورد و در هیچ كاری نافرمانی مرا نكرد، و براستی هر وقت بدو نظر می كردم غم و اندوههایم بر طرف می شد.

از آن پس فاطمه ی اطهر قریب نه سال- چنانكه از تواریخ استفاده می شود- در خانه ی علی زندگی كرد و چون آغاز پیشرفت اسلام بود و علی (ع) نیز یكی از مهاجرین مكه


بود كه در مدینه مال و زمین و مستغلات و درآمدی نداشت و از آن گذشته پیوسته در حال آماده باش برای جنگ با مشركان و دشمنان دین به سر می برد و بلكه بسیاری از اوقات خود را در سفرهای جنگی بود، فاطمه ی اطهر از نظر زندگی و اداره ی امور خانه و پوشاك و خوراك خود و بچه هایش با مشكلات و دشواریها و محرومیتهای بسیاری مواجه شد، و چه بسیار روزها می شد كه فاطمه و بچه هایش به گرسنگی به سر می بردند و برای تهیه ی مختصر نان غذایی ناچار بود جو و گندم دستاس كند و آن را آرد و خمیر كرده و نان بپزد، و مرارتها و سختیها را بر خود هموار سازد كه شمه ای از آنها را در بخش آینده تحت عنوان «فضایل فاطمه» خواهید خواند، و برای نمونه یكی دو حدیث را نیز در پایان این بخش بشنوید:

1. ابو الموید موفق بن احمد، یكی از محدثین بزرگ اهل سنت، در كتاب مقتل الحسین (ص 64) به سند خود از جابر روایت كرده كه گفت: روزی رسول خدا (ص) فاطمه را دید كه جامه ای از پشم شتر در تن دارد و با دستاس آرد تهیه می كند، پیغمبر گریست و فرمود:

«یا فاطمه اصبری علی مراره الدنیا لنعیم الاخره غدا».

(فاطمه جان برای رسیدن به نعمتهای آخرت بر مرارت و تلخیهای دنیا صبر و بردباری پیشه كن!)

جابر گوید: به دنبال این ماجرا آیه ی شریفه ی «و لسوف یعطیك ربك فترضی» [1] نازل شد.

2. ابوداود سجستانی، یكی دیگر از دانشمندان و محدثان ایشان، در كتاب سنن (ج 3، ص 206) به سند خود از مردی به نام اعبد روایت كرده كه گفت: علی (ع) به من فرمود:

می خواهی وضع زندگی خود و فاطمه دختر رسول خدا (ص) را كه محبوبترین خاندان او در نزد آن حضرت بود برای تو باز گویم؟


عرض كردم: آری.

علی (ع) فرمود: فاطمه آن قدر با آسیا آرد كرد كه اثر آن در دستش مانده بود، و آن قدر آب با مشك كشید كه جای آن در گردن او مشاهده می شد و آن قدر خانه را جارو و تمیز می كرد كه جامه هایش گردآلود شده بود.

و نظیر این دو حدیث چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل سنت در روایات بسیاری در كتابهای فریقین آمده كه ان شاءالله برخی از آنها را در صفحات آینده خواهید خواند.


فاطمه آن بضعه ی رسول گرامی

فاطمه آن بی قرینه زوجه ی حیدر


فاطمه آن دختری كه مادر گیتی

تا به ابد دختری چنین نزاید دیگر


ای به ملاحت بدیل احمد مرسل

وی به فصاحت عدیل حیدر صفدر


شافعه ی محشری و بانوی جنت

دخت رسولستی و حبیبه ی داور


گشت منور جهان به نور جمالت

نور خدایی است از جبین تو ظاهر


جلوه ای از حسن توست مهر جهان تاب

پرتوی از نور توست زهره ی ازهر


باد ز بوی تو برده تحفه به گلزار

گشت از این روی گل لطیف و معطر


گر به چمن بگذری به عزم تماشا

دیده گذارد به هم ز شرم تو عنبر





[1] سوره ي ضحي، آيه ي 5.